خاطرات واقعی در«چه کسی لباس مرا پوشید»

ساخت وبلاگ

گروه فرهنگی-فرزانه دیانتی: کتاب «چه کسی لباس مرا پوشید» روایت منحصربه فردی است که شاید فقط در فیلم ها اتفاق بیفتد. داستان اسارت سرباز ایرانی و شهادت فردی دیگر بالباس او و البته بازگشتن وی پس از حدود هشت سال به آغوش خانواده . در سوی دیگر داستان هم برگزاری مراسم ختم و خاکسپاری برای شهیدی که لباس محسن فلاح را پوشیده بود از جذابیت های خاص این داستان است. این کتاب به قلم «محبوبه شمشیرگرها» و «محسن فلاح» رزمنده آزاده ۸ سال دفاع مقدس و قهرمان کتاب نوشته شده است. با توجه به جذابیت های این کتاب «حمایت» بر آن شد تا با نویسنده آن به گفت وگو بنشیند. این کتاب سوژه خاصی در حوزه دفاع مقدس دارد. چرا این سوژه را انتخاب کردید؟ ببینید؛ در رابطه با خاطرات دفاع مقدس مطالعات زیادی دارم و چند سالی است که کتاب های مختلفی در این زمینه را خوانده و می خوانم اما در رابطه با این سوژه کاملاً اتفاقی با آن روبرو شدم. وقتی راوی داستان، خاطرات خود را بازگو می کرد به نظرم رسید که خاطرات بکری است و از وی سؤال کردم که تابه حال خاطرات خود را گردآوری کرده و یا جایی ثبت شده است که او گفت تابه حال این اتفاق نیفتاده و چند باری هم که قصد آن را داشته اما به ثمر نرسیده است. من از اوخواستم این کار را به من بسپارد که خوشبختانه این اعتماد راوی به من ، سبب چاپ کتاب شد. در رابطه با نحوه گردآوری خاطرات توضیح دهید؟ چند ماه بعد از دیدن آقای فلاح در سال 92 کار را شروع کردم. حدود شش ماه گفت وگوی هفتگی طولانی با او داشتم و هر دفعه من مصاحبه ها را پیاده می کردم تا نوبت بعدی مصاحبه. کار که تمام شد به دلیل ضعف بینایی آقای فلاح یک دور کتاب را برای او خواندم، مطالب و یا جزئیاتی یادشان آمد که سبب ویرایش جدید شد تا درنهایت متن را تأیید کردند. این کتاب صرفاً خاطرات محسن فلاح است؟ خاطراتی که مربوط به زندگی محسن فلاح است فقط از خود وی روایت شده ولی بعد دیدم یک سری از خاطرات وجود دارد؛ مثل عوض شدن هویتش که برای خواننده غیرقابل باور بود و باعث شد تحقیقاتی از محل زندگی او و قبرستانی که آن شهید گمنام در آن دفن شده بود با چند تا از هم محله ای ها و اعضای خانواده شان که زمانی پیکر یک شهید دیگر را تحویل گرفته بودند صحبت کنم . همچنین دو نفر از آزادگانی که در اردوگاه های عراق با آقای فلاح هم دوره بودند هم در این گفت وگوها شرکت کردند. تعداد کتاب های حوزه دفاع مقدس و خاطره نوشت زیادی داریم. فکر می کنید وجه تمایز کتاب شما با سایر کتاب هایی ازاین قبیل در چیست؟ همان طور که قبلاً گفتم این کتاب سوژه بکری دارد البته باید بگویم این کتاب قصه و داستان نیست که در مقدمه آن، این مسئله را توضیح داده ام. هر چه که راوی گفته شده شاید تمام و کمال منعکس نشده نباشد اما موضوع و رخداد این کتاب کاملاً واقعی است و داستان دفاع مقدس نیست بلکه خاطراتی در حوزه دفاع مقدس است. باید بگویم که از یک جهتی موضوع ما منحصربه فرد است که در خاطرات اسارت سایر آزادگان ندیده ام. این مهم، دایره وسعت زمانی و مکانی راوی است؛ ازاین جهت که او 101 ماه یعنی بیش از 8 سال و نیم در اسارت بوده و در این مدت چند اردوگاه را تجربه کرده است؛ یعنی هم اردوگاه موصل و هم اردوگاه های الرمادی. در هر اردوگاه نیز با یک سری افراد جدید و اتفاقات جدید روبرو می شده و غیرازاین اردوگاه ها چند بار استخبارات برای بازجویی رفته است. مکان های مختلف و دوره زمانی طولانی باعث شده که یک گستردگی موضوعی در این کتاب داشته باشیم و من کمتر دیده ام کتابی در رابطه با اسرا نوشته شده باشد که آنقدر موضوعات متنوع و متفاوتی درآن به چشم بخورد؛ از اتفاقاتی که برای خود راوی افتاده تا موضوع منافقین ونوچه ها و خودفروخته ها که در کمتر کتابی به آن پرداخته شده است. یکی دیگر از ویژگی های کتاب شما این است که صرفاً به بخش حضور در جبهه و مدت اسارت راوی پرداخته نشده بلکه از زمان فعالیت های قبل انقلاب وی، کتاب آغاز می شود. آیا ارائه این حجم اطلاعات در رابطه با محسن فلاح دلیل خاصی داشته است؟ فکر نمی کنید کتاب دچار زیاده گویی شده است؟ در این زمینه کتاب های زیادی مطالعه کردم ولی متأسفانه این کتاب ها صرفاً به دوره دفاع مقدس و حضور آن ها در جبهه ها پرداخته بود. نویسنده به احساسات، روابط راوی با خانواده و یا روحیات عاطفی آن توجه نکرده و این نگرانی و سوءبرداشت به خصوص بین جوانان وجود دارد که این آدم هایی که یک زمانی رفتند و جنگیده اند را خیلی متمایز و جدا از آدم های شهری و فامیل و خانواده می دانند.آنها این افراد را آدم های خشک و جدی و بدون هرگونه احساسات می بینند که برای شهادت یا اسارت ساخته شده بودند و برایشان این موضوع اصلاً سخت نبوده است. من می خواستم در این کتاب یک تصویر واقعی از این افراد نشان دهم و بگویم که این فرد که به جبهه رفته از ما دور نیست و زندگی شخصی داشته است؛ چه رفتاری با برادرش داشته؟ چه اتفاقی برای دختری که دوست داشته افتاده؟ و ... خواستم یک شخصیتی از راوی در ذهن خواننده ایجاد کنم که با آن تا آخر کتاب بیاید و بین خودش و راوی فاصله ایجاد نکند و بگوید که این فرد یک نظامی بوده است. در این کتاب حقیقت صرف را نوشته اید و صنایع ادبی که معمولا نویسنده ها برای جذب مخاطب در نوشتن کتاب استفاده می کنند در این کتاب کمتر دیده می شود.چرا؟ می توانم بگویم اصلاً استفاده نکردم و هر چه که نوشته شده تماماً حرف هایی است که از زبان راوی حکایت شده است. راوی فرد بسیار صبوری بود که در عین آنکه بیان بعضی از خاطرات برایش دردناک بود ولی با تمام جزئیات آنها را تعریف کرد. واهمه نداشتید از عدم همراهی مخاطب تا انتهای کتاب؟ نه. برای من مهم این بود که این کتاب به عنوان یک سند تاریخی بماند نه یک اثر هنری و ادبی. البته اعتقاد من این است که همین اثر که تاریخی است و می توان به آن استناد کرد می تواند دستمایه خیلی از هنرورزی های ادبی قرار بگیرد؛ گرچه اعتقاد من این است من بعد هیچ نمایشنامه نویسی نیست که بخواهد راجع به موضوع اسرای ایرانی نمایشنامه بنویسد که محتاج مراجعه به این کتاب نباشد. قصد ندارید همین کتاب را در قطع کوچکتر یا حالت داستان گونه خلاصه کنید؟ در حال حاضر چنین تصمیمی ندارم؛ بستگی به فرصت های آینده دارد.در رابطه با کم و کاست های نشر دفاع مقدس هم صحبت کنید. فکر می کنم یکی از مشکلات ما در این حوزه به هم ریختگی مرز بین ادبیات و تاریخ است. البته به اندازه موضوع دومی که می خواهم بگویم مشکل و دردسرساز نیست و آن هم این است که متن های این چنینی غالباً مقدمه های خوبی که تکلیف خواننده را روشن کنند ندارند. یا اصلاً مقدمه ندارند یا در مقدمه یک سری کلی گویی در رابطه باارزش های دفاع مقدس و ارزش های جنگیدن این افراد گفته شده است. به این پرداخته نمی شود که چقدر از این کتاب ،ادبی و پرداخته ذهن نویسنده است و چقدر آن خاطره صرف و تاریخ است و می توان به عنوان یک سند تاریخی روی آن حساب کرد. این مسئله مخصوصاً در کتاب هایی که راوی فردی جدای نویسنده است اتفاق می افتد. ضعف در مقدمه دشواری در این عرصه را ایجاد کرده که بعدها مشکلات ناشی از آن هم در حوزه ادبیات هم در حوزه تاریخ آشکار خواهد شد.

ایمانی...
ما را در سایت ایمانی دنبال می کنید

برچسب : خاطرات,واقعی,در«چه,لباس,پوشید», نویسنده : کاوه محمدزادگان imancell بازدید : 153 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 23:47