هالیوودی ها در پایتخت

ساخت وبلاگ

«فرار از زندان»، «24»، «لاست»، «فرندز» و... نمونه هایی از سریال های پربیننده در ایران هستند اما هیچ کدام از آنها مانند «گیم آو ترونز» یا همان «بازی تاج و تخت»، تبدیل به «خرده فرهنگ» نشدند.

به گزارش ذاکرنیوز، فرهیختگام نوشت: شاید خیلی ها هنوز در خاطرشان باشد که حدود دودهه پیش، یک تب عجیب و غریب در دنیا و به تبع آن در ایران، شایع شد. یک زن ناشناخته انگلیسی با قلم خود شخصیتی را خلق کرد که زلزله ای یک دهه ای و دومینووار فرهنگی را شکل داد. جی کی رولینگ شاید آن زمان که ایده «هری پاتر و سنگ جادو» در ایستگاه قطار بین راهی منچستر- لندن به ذهنش می رسید حتی گمان نمی کرد، هواداران هزاران نفری اثر او در ایران، از شب تا صبح برای خرید ترجمه کتاب پشت در کتابفروشی ها صف بکشند. تب هری پاتر، شبیه ترین رخدادی است به موجی که هر سال در اوایل تابستان بازار بحث را در سایت ها، فروم ها، کانال ها، گروه ها و بقیه فضای مجازی با هشتگ GOT # داغ می کند. اگر 20 سال پیش، نوجوانان راهنمایی و دبیرستانی، سال به سال منتظر انتشار نسخه جدید هری پاتر بودند و تا رسیدن کتاب هزار نوع پیش بینی برای اتفاقات محتمل می کردند، این ایام هم پسربچه های 12،10 ساله به مناسبت شروع فصل جدید سریال «بازی تاج و تخت»، تی شرت «وینتر ایز کامینگ» می پوشند، جوان ها در گفت وگوهای مجازی شان می کوشند از روی قرائن و تصاویر منتشرشده، داستان فصل جدید را «اسپویل» کنند و حتی سریال بین های مسن تر چشم به شبکه «اچ بی او» می دوزند برای تماشای اولین اپیزود فصل جدید. در طول این سال ها البته سریال های آمریکایی منتشرشده کم نبوده اند که در ایران نیز زیر پوست شهر و در فضای غیررسمی رسانه ای، بیننده هایی به مراتب بیشتر از برخی سریال های مثلا درجه الف صدا و سیمای وطنی خودمان دیده شدند. «فرار از زندان»، «24»، «لاست»، «فرندز» و... نمونه هایی از همین سریال ها هستند که بسیار در ایران مورد توجه قرار گرفتند. اما هیچ کدام از آنها مانند «گیم آو ترونز» یا همان «بازی تاج و تخت»، تبدیل به «خرده فرهنگ» نشدند. برای همین است که بهتر است این سریال با نمونه موج آفرین و خرده فرهنگ ساز مشابهش در دودهه پیش مقایسه شود. سریالی که مولد «خرده فرهنگ» اجتماعی است هری پاتر پدیده فرهنگی دهه 80 ایران متاثر از ترویج گفتمان جهانی شدن بود. پدیده ای که در یک بازه 10 ساله به تفکر بسیاری از نوجوانان جهت دهی کرد و نوع تفکری را که طی یک پروژه چند دهه ای توسط هالیوود و با سریال های قهرمان محور و مبتنی بر شخصیت هایی با فضایل و توانایی های فرابشری (بت من، سوپرمن، مردعنکبوتی و... ) ترویج می شد و در ادامه اشاره می شود در ذائقه ها نهادینه کرد. حالا چندسالی است «بازی تاج و تخت» نیز همین وظیفه را به دوش گرفته و یک ظرف بسیار جذاب برای حمل محتوای ذائقه ساز مبتنی بر مفروضات «انسان غربی» و نهادینه سازی آن در نسل دهه 90 است. «هری پاتر» ویژگی های مهمی داشت که آن را به صورت ویژه ای مورد توجه مخاطبان قرار داد. همین ویژگی ها را می توان در «بازی تاج و تخت» نیز مشاهده کرد و شاید از همین دریچه بتوان به علت پربیننده بودن این سریال پی برد. یکی از این ویژگی ها که شاید مهم ترین ویژگی سریال «بازی تاج و تخت» نیز باشد، به تصویر کشیدن هنرمندانه قهرمان و ضدقهرمان در سریال است. کاری که کارگردانان آمریکایی بسیار به آن تسلط دارند. شکل قهرمان و ضدقهرمان در بازی تاج و تخت اما بسیار پیچیده تر از سریال های قهرمان محور معروف هالیوودی است. تشکیل دوگانه خیر و شر در سریال هایی چون «شوالیه تاریکی» (بت من- جوکر)، «هری پاتر» (هری- ولدمورت)، «ارباب حلقه ها» (گاندولف- سائرون) و بسیاری دیگر از محصولات هالیوود، دو قطب مشخص دارد، اما اینجا همه چیز پیچیده است. دنیای «بازی تاج و تخت» پر است از پروتاگونیست ها و آنتاگونیست هایی که مقابل شان قدعلم کرده اند. اما به راحتی نمی توان به هیچ یک عنوان «قهرمان» اطلاق کرد. شاید به همین دلیل است که هواداران سریال، هر یک طرفدار یکی از شخصیت های پرتعداد سریال هستند که ممکن است دقیقا ضد یکدیگر هم باشند. همین تکثر شخصیت ها، درست مانند هری پاتر باعث شده است هر طیفی از مخاطب بتواند مطابق با سلیقه اش با یکی از شخصیت های محوری سریال (پروتاگونیست ها) همذات پنداری کرده یا رابطه عاطفی برقرار کند. البته هر چه داستان رو به انتها می رود، نبرد نهایی (آرماگدونی) خیر و شر شکل می گیرد و قهرمانان نهایی که از تطور اتفاقات جان سالم به در برده اند (جان اسنو و دنریس) را به اتحاد در مقابل دشمن مشترک فرامی خواند. ویژگی مهم دیگری که سریال را برای جوانان جذاب ساخته، خلق یک جهان موازی است که می تواند برای لحظاتی، ذهن مخاطب را از واقعیت دنیای حقیقی دور کند و سفری به ناکجاآباد ترتیب بدهد که نه مشخص است در چه زمانی است و نه حتی از نظر مکانی، مطابق با واقعیت است. انسان غربی (و به تبع آن انسان شرقی با ذائقه غربی) مدت هاست از واقعیات مدرن شهری خود گریزان و به دنبال ناکجاآباد است. تقریبا هر سریال و سریال یا کتابی که بتواند به خوبی از پس خلق یک جهان موازی برآید، می تواند مخاطب تضمین شده داشته باشد. خواه این ناکجاآباد در «مدرسه هاگوارتز» هری پاتر باشد، خواه «سرزمین میانه» ارباب حلقه ها، یا «وستروس» بازی تاج و تخت. «گیم آو ترونز» در خلق این ناکجاآباد با توضیح جزئیات، شخصیت ها و خاندان های مختلف اینقدر موفق بوده که اساسا مخاطبان در این دنیای خیالی جذاب غرق و فارغ از دغدغه های کسل کننده روزمره می شوند. ارزش افزوده سریال نسبت به رمان آن «بازی تاج و تخت» هم مثل «هری پاتر» اساسش بر رمان است. اما نسبت بین سریال های این دو و رمان هایشان دقیقا برعکس است. واقعیت این است که سلسله سریال های هری پاتر هیچ وقت مثل نسخه اورجینال آن در کتاب های جی کی رولینگ پرطرفدار نشد. مخاطبان هر آنچه در سریال می دیدند تنها تکرار گوشه ای از روایت خلق شده در کتاب بود. «بازی تاج و تخت» هم بر پایه یک رمان، به تصویر درآمده است. «جرج آر مارتین» در کتاب «نغمه های آتش و یخ» دنیای «وستروس» را خلق کرد، ولی اصل کتاب هیچ وقت مانند سریالی که بر پایه آن ساخته شد، مورد توجه قرار نگرفت. واقعا چه ویژگی هایی در این سریال است که حتی نسخه اصلش هم قادر به رقابت با آن نیست؟ شاید یک پاسخ اولیه برای سوال این باشد که در طول این 20 سال، ذائقه مردم ما از «خواندن» به «دیدن» تغییر کرده است. البته شاید این جواب غلط هم نباشد اما همه مساله این نیست. کتاب های هری پاتر هم در زمانی منتشر شد که هنگامه عسرت «خواندن» در جامعه ایران بود. آن وقت که چاپ رمان های ایرانی به دوهزار شماره هم نمی رسید، هری پاتر به طور متوسط هر 20 روز یکبار با شمارگان چهار و پنج هزار نسخه تجدید چاپ می شد. درست است که شبکه های اجتماعی، ماهواره ها، تولیدات بصری و امثال اینها جوان امروز را با پدیده تنبلی و فرار از خوانش مواجه کرده اند، اما دلیل استقبال ویژه از سریال به عناصری فراتر از این باز می گردد. آنها که رمان سریال را خوانده باشند، می دانند در «بازی تاج و تخت»، همواره با چیزهایی فراتر از داستان از پیش نوشته شده و قابل پیش بینی مواجه هستند. برای همین هم پای بقیه رمان نخوانده ها، برای شروع هر فصل، لحظه شماری می کنند. آنچه سریال به تصویر می کشد، دارای ویژگی هایی است که شاید نسخه اصل (کتاب) هم اینقدر خوب به آن نپرداخته است. مساله اصلی سریال چیست؟ ویژگی های اختصاصی سریال که به اقرار خود سازندگان، افراطی تر از همه سریال های اخیر آمریکایی در «بازی تاج و تخت» قابل مشاهده است، عبارت است از «سکس» و «خشونت»؛ دو عنصر بنیادین جذابیت در سینمای هالیوود. میزان و شکل برهنگی و نمایش روابط باز در این سریال بی سابقه و حتی گاه مشابه سریال های «پورنوگرافی» است. کارگردانان از نمایش هیچ صحنه ای در سریال ابا ندارند و گویا سریال آخرین مرزهای حیا در سریالسازی آمریکا را دریده است. از همین رو بسیاری از گروه های مذهبی نسبت به پخش این سریال و نامناسب بودن آن برای گروه های سنی نوجوان هشدار داده اند. دقیقا درخصوص نمایش «خشونت» نیز اوضاع از همین قرار است. کارگردان به هیچ یک از شخصیت های اصلی و فرعی سریال رحم نمی کند و در هر اپیزود یکی از آنها را به فجیع ترین شکل ممکن جلوی دوربین، سلاخی می کند. مشخصا این ویژگی میزان جذابیت در ژانر «دلهره» را به اوج می رساند. و اما درنهایت باید به یک ویژگی کلیدی دیگر در سریال «بازی تاج و تخت» نیز اشاره کرد که آن را متمایز از «هری پاتر»، «ارباب حلقه ها» و سایر سریال هایی می سازد که تلاش دارند یک جهان تخیلی را به تصویر بکشانند. این ویژگی، تلاش برای استفاده حداقلی از عناصر خرق عادت و جذابیت های مبتنی بر متافیزیک است؛ هرچند به طور کامل هم از آن چشم نپوشیده است و نقش آفرینی عناصر معدودی چون (اژدها، مردان بی چهره، جادوی آتش، ارتش مردگان، کلاغ سه چشم و... ) در این جهان تخیلی، به چشم می خورد اما لااقل تاکنون، این عناصر محور رخدادها نبوده اند. برخلاف «هری پاتر» که اساس روایت آن بر «جادو» و سوژه آن «جادوگران» بودند یا «ارباب حلقه ها» که محوریت داستان را «حلقه قدرت» و سوژه در آن موجوداتی شبه انسان به نام «هابیت»؛ اینجا در «بازی تاج و تخت»، همان طور که از اسمش پیداست، ابژه، یک «تخت ساده آهنی» است که همه سوژه ها که «انسان های معمولی» هستند، می کوشند به آن دست یابند. روابط انسان ها و استراتژی آنها برای «کسب قدرت» مساله اصلی سریال است. موضوع قدرت، عنصر جذابیت همه دوره های تاریخی است. در سریال هدف هیچ کس متعالی نیست، بلکه مساله همه گروه هایی که به جان هم افتاده اند؛ قدرت است. توجه ویژه به قدرت در این سریال، آن را به یک اثر مورد توجه در میان علاقه مندان به علوم سیاسی نیز تبدیل می کند؛ چراکه اساسا مساله سیاست «قدرت» و شیوه قبض و مهار آن است. استراتژی های کسب قدرت در میان خاندان های در نزاع سریال، بسیار هوشمندانه مورد پرداخت قرار گرفته است و ردپای بسیاری از مکاتب سیاسی را می توان در نمادسازی شخصیت های سریال مشاهده کرد. از «لیبرالیسم» تا «ماکیاولیسم»، «فاشیسم»، «هدونیسم»، «بربریت» و حتی «رادیکالیسم مذهبی» همه در سریال نمایندگانی دارند. از یک سو در شرق این عالم خیالی، ملکه ای به نام دنریس شیوه ای از آریستوکراسی را شکل داده که در آن «نخبگان» و شایستگان از هر سو، جذب شده و به حاکم مشاوره می دهند. حکومتی که مساله اصلی آن «آزادی» بردگان و حق «انتخاب» مردم است. در شمال همین دنیا، «خون و نژاد» حرف اول را می زنند و «استارک ها» به اعتبار نژادشان استحقاق حکومت دارند. و اما در جنوب اوضاع پیچیده تر است و پس از نزاع های متعدد و دست به دست شدن حکومت، نهایتا خاندان «لنیستر» نوعی حکومت با جباریت و استبدادگرایی مطلق (تیرانی) شکل می دهد که هرگونه مخالفت با آن، سرسخت ترین و بی رحمانه ترین، عقوبت ها را به همراه دارد. می بینیم که گرچه جهان «بازی تاج و تخت» جهانی تخیلی است، اما به رغم جهان هایی که در سریال های قبلی هالیوودی به تصویر کشیده شده است و پر از موجودات و اتفاقات خیالی هستند، در جهان «وستروس» شاید حتی بی آنکه مخاطب بفهمد، تمدن هایی در حال تشکیل و زوال مستمر است، که ما به ازای این جهانی دارند. و نبردهایی تمدنی که می شود حدس زد نهایتا با غلبه «لیبرال»ها قرار است به پایان برسد. جای خالی سریال های جذاب در صدا و سیما و شبکه خانگی در روزگاری که دسترسی به فیلم ها و سریال های هالیوودی به سهولت خرید کردن از سوپرمارکت های خیابان های شهر است و به هیچ عنوان نمی توان مانع دسترسی نوجوانان و جوانان به این آثار شد، باید به فکر چاره ای برای مقابله با تاثیرات منفی این فیلم ها بود. شاید بهترین روش برای این کار تولید آثاری است که متناسب با نیازهای جوانان و در فرم های جذاب ساخته می شوند و می توانند مخاطبان ایرانی را با خود همراه کنند. فیلم ها و سریال هایی که جای خالی شان به شدت در صدا و سیما و شبکه خانگی احساس می شود. قطعا با سرمایه گذاری مناسب و مدیریت آینده نگر و با هدف جذب مخاطب و انتقال پیام درست به بینندگان می توان به این نقطه رسید. معرفی شخصیت های بازی تاج و تخت سرسی لنیستر سرسی لنیستر، ملکه هفت اقلیم وستروس، همسر شاه رابرت براثیون است. با وجود این او مدعی است که در ابتدای ازدواجش با رابرت عاشق او بوده است اما پس اینکه می فهمد رابرت هنوز عاشق لیانا استارک است، از رابرت بیزار می شود. او تنها برای قدرت و پیشرفت خانواده اش نگران است و در این زمینه تلاش می کند. در تمام مدت فصل دوم، برادرش «تیریون» که به عنوان مشاور عالی پادشاه خدمت می کند؛ سیاست های سرسی را تغییر و به فرمان های نابخردانه او پایان می دهد. او به خاطر توجه پدرش به تیریون، زندانی بودن جیمی در دست استارک ها و ازدواج اجباری آزرده خاطر می شود. پس از کشته شدن شاه جافری، پسر بزرگ سرسی در عروسی بنفش، پسر دوم سرسی، تامن، به پادشاهی در بارانداز شاه می رسد و درنهایت پس از خودکشی شاه تامن در جریان انفجار سپت (پرستشگاه) بارانداز شاه توسط سرسی، سرسی لنیستر به عنوان ملکه هفت اقلیم بر تخت آهنین می نشیند. دنریس تارگرین دنریس تارگرین، تنها دختر آخرین پادشاه تارگرین و یکی از آخرین بازماندگان خاندان تارگرین است. 13سال قبل از وقایع داستان، در جزیره دراگون استون در حین توفانی به دنیا آمد و مادرش پس از زایمان درگذشت که بر این اساس به او لقب دنریس استورم بورن (زاده توفان) را دادند. دراگون استون مورد حمله ارتشی به رهبری رابرت باراثیان قرار گرفت که نتیجه جنگ با شکست تارگرین ها همراه شد و شاه آیریس و تمام خاندان سلطنتی کشته شدند. فقط دنریس و برادرش وایسریس تارگرین، توانستند مخفیانه به شهر براووز بگریزند. وایسریس برای بازپس گرفتن تخت و تاج، خواهرش را مجبور به ازدواج با جنگجویی قدرتمند اهل دوتراکی به نام کال دروگو می کند. دنریس در ابتدا از مردم دوتراکی و شوهرش هراس داشت اما با گذشت زمان، زبانشان را فراگرفته و فرهنگ آنها را پذیرفت و خود را به عنوان کالیسی، ملکه دروگو، قبول کرد. جان اسنو جان اسنو، حرامزاده وینترفل و فرزند نامشروع ند استارک پادشاه شمال است که پدرش ادعا می کند مادر او دایه ای به نام وایلا بوده است و به خاطر همین به او لقب اسنو را داده اند که در شمال این لقب مختص حرامزاده ها است. جان یک جنگجوی بااستعداد است اما حس مهربانی و عدالت خواهی اش باعث درگیری اش با محیط خشن اطرافش شده است. جان اسنو به همراه پدرش ند استارک و مادر و خواهران و برادران ناتنی خود در قلعه وینترفل زندگی می کند. جان اسنو هم سن و سال برادرش راب استارک است اما به دلیل اینکه به عنوان یک حرامزاده شناخته می شود از کسب هرگونه منصب رسمی و درباری ناتوان است. وی پس از اطلاع از این موضوع که نه می تواند به همراه پدرش که به عنوان دست راست پادشاه انتخاب شده به کینگز سفر کند و نه می تواند به عنوان یک حرامزاده در وینترفل باقی بماند، به انتخاب خودش به کسل بلک می رود و به نگهبانان شب می پیوندد. او شمشیری به نام «پنجه بلند» دارد که از جنس فولاد والریایی است و با آن می تواند وایت واکرها را بکشد. تیریون لنیستر تیریون لنیستر که پسر تاوین لنیستر است چون مادرش در هنگام به دنیا آوردنش از دنیا رفت و او هم یک کوتوله است در این فیلم به دفعات پسر نامشروع خوانده می شود.تیریون فردی زیرک، باسواد و محاسبه گر است اما نزد پدرش به دلیل نقص ظاهری و اینکه هنگام تولد موجب مرگ مادرش شده از احترام کمی برخوردار است. او می تواند در برابر دشمنانش بسیار بی رحم باشد، با این حال با کسانی که مانند او طرد شده اند و مورد بدرفتاری قرار گرفته اند بسیار مهربان است و با آنان همدردی می کند. تیریون رابطه خوبی با برادرش جیمی دارد اما از سوی دیگر با خواهرش سرسی رابطه سردی دارد. نقص ظاهری تیریون باعث مشکلات بسیار و آزار او شده است، اگرچه جایگاه اجتماعی و ثروت و قدرت خاندانش باعث شده تا حدودی این مشکلات کاهش یابند. مطلب فوق مربوط به سایر رسانه ها می باشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی

ایمانی...
ما را در سایت ایمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان imancell بازدید : 138 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 22:44